سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب - مشهد وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به مشهد وبلاگ خوش آمدید!

    آمار بازدید:       بازدید امروز: 45           بازدید دیروز: 37         مجموع بازدید ها: 324182

 

درباره خودم

مشهد وبلاگ

 

غلام حیدر
یا علی مدد





 

لوگوی وبلاگ

نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب - مشهد وبلاگ


علاقه مندی ها


وبلاگ دوستان

پیاده تا عرش
.:: در کوی بی نشان ها ::.
حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
کـــــلام نـــو
ما و دلاوران
ایحسب الانسان ان یترک سدی
خط سوم
حاجی
خط بارون
زورخانه بابا علی
قافله شهداء
عشق و......
هیئت بقیه الله شهیدیه
جبروتهم تحت اقدام حزب الله
سلام بر عزیز دل حیدر
امیدزهرا omidezahra
هامون و تفتان
سری تو سرا
میکدهُ حضرت زهرا عَلیها اَلسّلام
کبوترانه
« یا مهدی ادرکنی »
عطش عشق
وبلاگ ایران اسلام
سنگفرش خیال
شلمچه
طبیب عشق....
سلام بر اقای غریبم
آنتی سنی
کوثر 110
مزار بی نشان
امام رضا (ع)
خراباتیان ( اشعار در مدح علی علیه السلام )
آیات اثبات کننده حقانیت حضرت علی (ع)
برائت از دشمنان اهل البیت علیهم السلام
فطرس
مولا علی (ع)
شیعه
انسان کامل
درد دل های یک بچه شیعه
یاران علی علیه السلام
رقیه خاتون
یاس کبود علی(ع)
راهی به آسمان
ققنوس


آرشیو


کلیه مطالب

ابوبکر[2] . ابوبکر و عمر ملعون . اربعین . اعتراف فردی به ساختن شایعه . اهل بدعت . اواخر عمر . بر دشمن علی لعنت . پادشاه اهل سنت جهان . پخش نشده . پیامبر و فدک . پیشگویی خداوند . تقویم 1371 . توهین اهل سنت . جانباز شیمیایی . خانه حضرت زهرا . خلافت ابوبکر . در چوبی . درهای مدینه . دروغ سنی نیوز . دعوتنامه عید الزهرا . رضایت حضرت زهرا از شیخین . سالگرد آقاسی . سالگرد سید جواد ذاکر . سومین سالگرد سید جواد . سومین سالگرد سید جواد ذاکر . شرابخواری کلید دار کعبه . شکایت حضرت زهرا . شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام حسن مجتبی علیه السل . شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها . عمر . عمر کشون . عید غدیر . غاصبین خلافت . غصب خلافت . غصب فدک . فوت . کلیپ از آقاسی . لعنت بر عمر . محرم . مرحوم آقاسی . مشهد وبلاگ . ناگفته های سید جواد ذاکر . هجوم به خانه وحی . وداع مادر سید جواد . وفات حضرت ام البنین . وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها . وفات یا شهادت . 13جمادی الثانی . آدرس جدید مشهد وبلاگ . آیا اهل سنت کافر هستند . آیت الله بهجت .


نوای وبلاگ



جدید ترین مطالب
آدرس جدید وبلاگ
ویژه نامه سومین سالگرد مرحوم سید جواد ذاکر - نادیده ها و ناشینده
رحلت حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد+سومین سالگرد سید جواد
کاش من هم شیمیایی بودم --- نامه جانباز شیمیایی به امام زمان به م
وفات حضرت ام البنین علیهاالسلام و سالگرد سید جواد ذاکر
آیا حضرت زهرا سلام الله علیها از غاصب خلافت شکایت کرد؟؟
کلیپی نادر از مرحوم آقاسی پیرامون حضرت زهرا سلام الله علیها
دری نبوده که حضرت زهرا(س) بین در و دیوار باشند!!!!
پیشگویى خداوند و پیامبر درباره‏ى غصب فدک
آیت الله العظمی بهجت مرجع تقلید شیعیان به ملکوت اعلی پیوست
[عناوین آرشیوشده]

 

آدرس جدید مشهد وبلاگ www.mashhad.parsiblog.com

نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب

زمانی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در مکه مبعوث شده و دین اسلام را در میان مردم به صورت علنی اعلام فرمود ، با مخالفت قریش و به ویژه سران آن‌ها روبرو شدند . از آن جای که سران قریش قدرت گرفتن دین اسلام را با منافع خود در تضاد می‌دیدند ، در برابر رشد روز افزون دین مبین اسلام وحشت کرده و جنگ همه جانبه‌ای را آغاز کردند ؛ تا جایی که هر کسی را که مسلمان می‌شد ؛ به ویژه اگر از بردگان و کنیزان بود ، به شدت مورد آزار و اذیت قرارمی‌ دادند تا از دین اسلام دست بکشند .

 

نمونه بارز آن کشته شدن یاسر و همسرش سمیه ، پدر و مادر عمار بود که تحت شکنجه مشرکان قریش به شهادت رسیدند.

 

ایمان آوردن عمر ، از دیدگاه اهل تسنن :

 

عمر بن الخطاب نیز که از سران قریش به شمار می‌آمد ، طبق شهادت بزرگان اهل سنت ، از کسانی بود که در برابر دین اسلام و پیامبر گرانقدر اسلام مقاومت شدیدی می‌کرد و هر کسی را که مسلمان می‌شد آزار و شکنجه قرار می داد ؛ تا آن جا که بسیاری از مشرکین از ترس وی اسلام نمی‌آوردند و یا اسلام خود را مخفی می‌کردند و اگر اسلام آنان علنی می شد توسط عمر بن خطاب شکنجه می‌شد . ما در این جا فقط به دو مورد اکتفا می کنیم .

 

اذیت و آزار مسلمانان توسط عمر :

 

ذهبی در تاریخ الإسلام و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :

 

عن عبد العزیز بن عبد الله بن عامر بن ربیعة عن أمه لیلى قالت : کان عمر من أشد الناس علینا فی إسلامنا فلما تهیأنا للخروج إلى الحبشة جاءنی عمر وأنا على بعیر نرید أن نتوجه فقال : إلى أین یا أم عبد الله ؟ فقلت : قد آذیتمونا فی دیننا فنذهب فی أرض الله حیث لا نؤذى فی عبادة الله فقال : صحبکم الله ثم ذهب فجاء زوجی عامر بن ربیعة فأخبرته بما رأیت من رقة عمر بن الخطاب فقال : ترجین أن یسلم ؟ قلت : نعم قال : فوالله لا یسلم حتى یسلم حمار الخطاب . یعنی من شدته على المسلمین .

 

تاریخ الإسلام ، ذهبی ، ج1 ،‌ ص181 و الکامل فی التاریخ ، ج2 ،‌ ص 84 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 3 ، ص 100 و المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 4 ، ص 58 – 59 و السیرة النبویة ، ابن کثیر ، ج 2 ، ص 32 – 33 و سیرة النبی (ص ) ، ابن هشام الحمیری ، ج 1 ، ص 229 و ... .

 

عبد الله بن عامر بن ربیعه از مادرش لیلی نقل می کند که گفت : عمر از سختگیر ترین مردمان در مورد اسلام آوردن ما بود ( مانع ما می شد ) ؛ وقتی که خواستیم به حبشه برویم عمر به نزد من آمد در حالیکع من بر شتری بودم و می خواستم که به راه بیفتم ؛ پس گفت : ای أم عبد الله به کجا می روی ؟ پاسخ دادم : شما ما را به خاطر دینمان آزار دادید ؛ پس در زمین خدا به جایی می رویم که به خاطر بندگی خدا آزار نشویم ! پس گفت : خدا همراه شما باشد ؛ پس شوهرم عامر بن ربیعة به نزد من آمد و او را از آنچه که دیده بودم یعنی آرام شدن عمر ، با خبر کردم ؛ پس او به من گفت : آیا امید داری که اسلام بیاورد  ؟ پاسخ دادم : آری ؛ گفت : قسم به خدا او اسلام نمی آورد تا اینکه الاغ خطاب هم اسلام آورد ( یعنی حتی اگر الاغ هم اسلام بیاورد او اسلام نمی آورد ) از بس که بر مسلمانان سخت گیر بود .

 

نحوه اسلام آوردن عمر :

 

بسیاری از علمای اهل سنت و از جمله ذهبی در تاریخ الاسلام ، محمد بن سعد در الطبقات الکبری و ابن عساکر در تاریخ دمشق ، اسلام آوردن عمر را این گونه نقل کرده‌اند :

 

عن أنس بن مالک قال : خرج عمر رضی الله عنه متقلدا السیف فلقیه رجل من بنی زهرة فقال له : أین تعمد یا عمر ؟ قال : أرید أن أقتل محمدا !

 

قال : وکیف تأمن فی بنی هاشم وبنی زهرة وقد قتلت محمدا ؟

 

فقال : ما أراک إلا قد صبأت . قال : أفلا أدلک على العجب إن ختنک وأختک قد صبآ وترکا دینک .

 

فمشى عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر توارى فی البیت فدخل فقال : ما هذه الهینمة ؟ وکانوا یقرءون طه قالا : ما عدا حدیثا تحدثناه بیننا قال : فلعلکما قد صبأتما ؟ فقال له ختنه : یا عمر إن کان الحق فی غیر دینک ؟ فوثب علیه فوطئه وطئا شدیدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بیده فدمی وجهها فقالت وهی غضبى : وإن کان الحق فی غیر دینک إنی أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله .

 

فقال عمر : أعطونی الکتاب الذی هو عندکم فأقراه وکان عمر یقرأ الکتاب فقالت أخته : إنک رجس وإنه لا یمسه إلا المطهرون فقم فاغتسل أو توضأ فقام فتوضأ ثم أخذ الکتاب فقرأ ( طه ) حتى انتهى إلى : * ( إننی أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدنی وأقم الصلاة لذکری ) *

 

فقال عمر : دلونی على محمد فلما سمع خباب قول عمر خرج فقال : أبشر یا عمر فإنی أرجو أن تکون دعوة رسول الله صلى الله علیه وسلم لک لیلة الخمیس : اللهم أعز الإسلام بعمر بن الخطاب أو بعمرو بن هشام . وکان رسول الله صلى الله علیه وسلم فی أصل الدار التی فی أصل الصفا .

 

فانطلق عمر حتى أتى الدار وعلى بابها حمزة وطلحة وناس فقال حمزة : هذا عمر إن یرد الله به خیرا یسلم وإن یرد غیر ذلک یکن قتله علینا هینا قال : والنبی صلى الله علیه وسلم داخل یوحى إلیه فخرج حتى أتى عمر فأخذ بمجامع ثوبه وحمائل السیف فقال : ما أنت بمنته یا عمر حتى ینزل الله بک من الخزی والنکال ما أنزل بالولید بن المغیرة ؟ فهذا عمر اللهم أعز الإسلام بعمر فقال عمر : أشهد أن لا إله إلا الله وأنک عبد الله ورسوله .

 

تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص 174 – 175 و تاریخ المدینة ، ابن شبة النمیری ، ج 2 ، ص 657 – 659 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 44 ، ص 34 – 35 و الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 267 – 269 و... .

 

از انس بن مالک روایت شده است که عمر در حالیکه شمشیر به همراه داشت از خانه بیرون شد ؛ پس شخصی از بنی زهره او را دید وگفت : ای عمر ، قصد کجا داری؟

 

پاسخ داد : می خواهم محمد را بکشم !!

 

گفت : اگر محمد را بکشی ، چگونه از بنی هاشم وبنی زهره در امان خواهی بود ؟

 

عمر پاسخ  داد : به گمانم که تو نیز دست از دین خود برداشته ای ( و مسلمان شده ای )

 

 آن شخص گفت : آیا می خواهی تو را بر چیزی شگفت ، راهنمایی کنم ؟ داماد تو و خواهرت نیز از دین خویش بیرون شده اند !!!

 

پس عمر به راه افتاده و به نزد ایشان رفت ؛ خباب نیز در آنجا بود و وقتی که آمدن عمر را احساس کرد در خانه پنهان شد ؛ عمر گفت : این سر و صداها چیست ؟ - ایشان سوره طاها را تلاوت می کردند – پاسخ دادند : چیزی جز سخنانی که به هم می گفتیم نبود ؛ عمر گفت : و شاید شما از دین بیرون شدید ؟

 

داماد عمر به او پاسخ داد : ای عمر ؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهی کرد ؟

 

عمر بر او جهیده و او را لگد کوب نمود ، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع کند اما عمر چنان با دست بر صورت او کوبید که صورت او خونین شد ؛ پس خواهرش در حال عصبانیت گفت : اگر حق در غیر دین تو باشد پس من شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست .

 

پس عمر گفت : کتابی را که در نزد شماست به من بدهید – عمر خواندن می دانست – پس خواهرش به او گفت : تو کثیف هستی و غیر از پاکیزگان نباید این کتاب را لمس کنند ؛ برخیز و غسل بنما یا وضو بگیر ؛ پس او وضو گرفت و کتاب را گرفته و خواند : طه ؛ تا به این جا رسید که « اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی وأقم الصلاة لذکری »

 

عمر گفت : من را به نزد محمد ببرید ؛ وقتی که خباب کلام عمر را شنید گفت : بشارت بادت ای عمر ؛ امیدوارم که دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در شب پنجشنبه که گفتند : « خدایا اسلام را به وسیله عمر بن خطاب یا عمرو بن هشام عزیز بنما » در مورد تو مستجاب شده باشد ؛ و در این هنگام رسول خدا در خانه خویش در پای کوه صفا بودند . 

 

پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت ؛ و حمزه و طلحه و عده ای نیز درب خانه حضرت بودند ؛ پس حمزه گفت : این شخص عمر است که اگر خدا در مورد او خیر مقدر کرده باشد مسلمان می شود ؛ و اگر غیر این را اراده کرده باشد کشتن او برای ما آسان است ؛ رسول خدا نیز در خانه بودند در حالیکه به ایشان وحی صورت می گرفت ؛ پس از خانه بیرون آمدند و به کنار عمر رسیدند ، پس او دست به کمر بند و محل بستن شمشیر برد ؛ پس حضرت فرمودند : ای عمر نمی خواهی بس کنی ؟ تا اینکه خداوند همان ذلتی را که بر ولید بن مغیره وارد کرد ، بر تو نیز فرود آورد ؟ این شخص عمر است ، خدایا اسلام را با عمر عزیز بنما !!! پس عمر گفت : شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و اینکه تو بنده و فرستاده خدایی .

 

منبع :http://www.valiasr-aj.com


نویسنده : غلام حیدر

شنبه 87 اردیبهشت 28 ساعت 7:55 عصر بر دشمن علی لعنت بفرستید [ لعنت فرستاده شده ]


صفحه اصلی | ایمیل مدیر وبلاگ| پارسی یار | پارسی بلاگ